Friday 8 May, 2009

Qualities of Imam Reza (as)

Imam Reza (as) had the high noble traits of his grandfather – Holy Prophet (saw).

Concerning his noble traits, Ibrahim b al- Abbas narrates: I have never seen nor have I ever heard that there is a man more meritorious than Abu al- Hasan al Reza (as). He never turned way from anyone; nor did he interrupt anyone; nor did he refuse to do someone a favor he was able to do; nor did he ever stretch out his leg before an audience; nor did he ever lean upon something while his companion did not; nor did he ever call any of his servants or attendants a bad name; nor did he ever spit or burst into a laughter; rather his laughter was just a smile. When he was ready to eat, he seated with him all his attendants, including the doorman and the groom.

He slept little at night. He spent most of his nights from beginning to end (in praying or reciting the Quran). He did abundant charity, most of which was at dark nights.

These words display the Imam’s noble traits, which are as follows:

A. He did not turn away from any of the people, whether they were his friends or his enemies; rather he received them warmly and smiled at them.

B. He did not interrupt anyone while he was speaking; rather he let them talk until he finished his talking.

C. Among his exalted morals is that he did not stretch out his legs before those who sat with him, rather he sat politely.

D. He did not lean upon something while his associate did not.

E. He did not call any of his retainers or attendants a bad name even if they mistreated him.

F. He did not even show haughtiness (arrogance) toward them; rather, he seated with them when he was ready to eat.

G. He prayed abundantly and spent his nights in praying and reciting the Book of Allah.

H. He did a lot of good for the poor, he gave alms to them at dark nights lest none should recognize him.

These are some of the Imam’s noble traits which Ibrahim b al- Abbas had witnessed.A group of historians maintain that it was al – Mamun who gave him this title, for he was satisfied with him and appointed him as his successor. Imam Jawad (as) refuted this statement before a group of his companions, saying: Verily Allah, the Blessed and the Most High named him al – Reza, for he was the pleasure of Allah, of His Messenger (saw) and of the Imam’s (as).

Somebody asked him, Weren’t all your past forefathers (as), the pleasure of Allah, His Messenger (saw) and of the Imams (as).

Yes, replied Imam Jawad (as).

Why has only your father been named al – Reza, asked the man.

Because both his opposing enemies and obedient supporters were pleased with him, while this did not happen to any of his fathers, so only he was named al – Reza.

Thursday 7 May, 2009

حضرت زهرا(س) هم راز جبرئيل

روايتي در كافى شريف با سند معتبرنقل شده است;كه حضرت صادق(ع) مى‏فرمايد

فاطمه(س) بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در اين‏دنيا بودند و حزن و» شدت بر ايشان غلبه داشت; و جبرئيل امين‏مى‏آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مى‏كرد و مسايلى ازآينده نقل مى‏كرد.» ظاهر روايت اين است كه در اين هفتاد و پنج‏روز مراوده‏اى بوده است; يعنى رفت و آمد جبرئيل زياد بوده‏است... البته آن وحى به معناى آوردن احكام، تمام شد به رفتن‏رسول اكرم....

در هر صورت، من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلى كه براى‏حضرت زهرا ذكر كرده‏اند: با اين كه آنها هم فضايل بزرگى است‏اين فضيلت را من بالاتر از همه مى‏دانم كه براى غيرانبياعليهم السلام آن هم نه همه انبيا، براى طبقه بالاى انبيا وبعضى اوليايى كه در ربته آنهاست، براى كسى ديگر حاصل‏نشده.(امام خمينى، 11/12/64)

امام خمينى(ره) عاشق خدا بود وشيداى حق. دلداده رسالت‏بود و جرعه نوش كوثر ولايت. ياد و نام‏مادرش زهراى اطهر برايش دل انگيز بود و شورآفرين. تقدير نيزاين دوستدارى و جذبه ولايى را زيبا و نيك به هم پيوند داد وميلاد فرزند را قرين تجلى نور فاطمى در بيستم جمادى الثانى‏قرار داد. كتاب «مصباح الهدايه الى الخلافه والولايه‏»، پرتوى‏از شيدايى و مهر ولايى اوست و سخنان فوق جلوه شكوهمندى از مهرو معرفت مقام فاطمى.

امام(ره) با نقل روايتى معتبر از اصول كافى به عظمت معنوى‏فاطمه(س) كه همان محدثه بودن است اشاره مى‏كند و آن رامهمترين فضيلت‏بانوى نمونه اسلام مى‏شمارد. فضيلتى كه جز براى‏طبقه اول انبياء براى ديگرى حاصل نشده است. گفتگو با جبرئيل‏به مدت هفتاد و پنج روز و سخن گفتن با فرشتگان كه به خاطرمكرمت و عظمت فاطمى به حضورش مى‏شتافتند. امام صادق(ع) در پاسخ‏فردى كه مى‏پرسد: محدث چيست؟

مى‏فرمايد: «ياتيه ملك فينكت فى‏قلبه كيت و كيت‏».

محدثه كسى است كه فرشته به سويش مى‏آيد و به قلب او لطايف ونكات آسمانى را ياد آور مى‏شود.

امام باقر(ع) مى‏فرمايد: محدث كسى است كه فرشته را نمى‏بيند;اما سخن او را در بيدارى مى‏شنود.

وجود فردى كه محدث و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان باشد، مورداتفاق تمامى دانشمندان شيعه و سنى است. و از اختصاصات شيعه‏شمرده نمى‏شود. مرحوم علامه امينى در بحث «المحدث فى الاسلام‏»نصوص فراوانى از اهل سنت ذكر مى‏كند كه وجود محدث راپذيرفته‏اند و بر افرادى تطبيق كرده‏اند.

البته شيعه موارد تطبيقى آن را قبول نكرده، مصاديق و جلوه‏هاى‏آن را در عترت پيامبر(ص) و ائمه معصومين‏عليهم السلام مى‏داند;ولى متون مزبور بيانگر اين است كه شيعه در مساله وجود محدث‏در اسلام تنها نيست و ديگر فرق اسلامى نيز آن را پذيرفته‏اند. ازطرفى، پذيرفتن وجود انسانهايى مورد خطاب فرشتگان به معناى‏نبوت و پيامبرى نيست. حمران ابن اعين مى‏گويد: امام باقر(ع) به‏من فرمود كه على(ع) محدث بود. من آن را براى ياران خويش نقل‏كردم. آنان پرسيدند:

چه كسى با او گفتگو مى‏كرد؟ پاسخى نداشتم. به سوى امام باقر(ع)

برگشتم و پرسش را به وى عرضه داشتم.

حضرت فرمود: فرشته با او سخن مى‏گفت. گفتم منظورتان اين است كه‏پيامبر بود؟

حضرت دست‏خود را حركت داد و فرمود: خير، آنان همانند كسانى‏اندكه همراه حضرت سليمان و حضرت موسى بودند و يا مثل ذوالقرنين‏شمرده مى‏شوند.

امام صادق(ع) نيز در پاسخ به اين پرسش مى‏فرمايد: خير، پيامبرنيستند. آنها از علمايند، همانند ذوالقرنين در علم خويش.

در اصول كافى، در باب فرق بين رسول و نبى و محدث، نيز به اين‏مطلب تصريح شده است. امام باقر و امام صادق‏عليهما السلام پس ازبيان اينكه امام «محدث‏» و مورد گفتگو و خطاب فرشتگان است،مى‏فرمايد:

«لقد ختم الله بكتابكم و ختم بنبيكم الانبياء.» با قرآن‏كتابهاى آسمانى پايان يافت و با حضرت محمد(ص) پيامبرى به آخررسيد.

بدين ترتيب، «محدث‏» هرگز به معناى نبوت و پيامبرى نيست.

دراين راستا امام خمينى(ره) مى‏فرمايد: البته آن وحى به معناى‏آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم(ص).

در باره حضرت صديقه در روايات، دو جهت گفتگو مطرح شده است:

يكى گفتگو با فرشتگان و ديگرى حضور جبرئيل نزد آن حضرت.

حضرت امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «فاطمه بنت رسول الله(ص) كانت‏محدثه و لم تكن نبيه‏» فاطمه دختر رسول خدا، محدثه بود نه‏پيامبر.

سپس در ادامه توضيح مى‏دهد كه فاطمه را از اين جهت محدثه‏ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‏شدند و همان گونه‏كه با مريم دختر عمران گفتگو داشتند، با او چنين سخن مى‏گفتند:

«يافاطمه، خداى متعال تو را پاك گردانيد و از ميان تمام زنان‏عالم برگزيد.» شبى حضرت صديقه(س) به فرشتگان فرمود: آيا آن‏زن كه از جميع زنان عالم برتر است، مريم دختر عمران نيست؟

جواب دادند: نه، مريم فقط سيده زنان عالم در زمان خويش بود;ولى خداى تعالى تو را بزرگ بانوان جهان در تمام زمانها ازاولين و آخرين قرار داده است. روايتى كه امام خمينى از آن يادكرده، چنين است:

«ان فاطمه مكثت‏بعد رسول الله خمسه و سبعين يوما و قدكان‏دخلها حزن شديد على ابيها و كان جبرئل ياتيها فيحسن و يخبرهابما يكون بعدها فى ذريتها و كان على يكتب ذالك فهذا مصحف‏فاطمه.» فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) بيش از هفتاد وپنج روز زنده نماند. داغ پدر اندوهى سخت‏بر قلبش وارد ساخته‏بود; به اين جهت جبرئيل پى‏در پى به حضورش مى‏آمد و او را درعزاى پدر تسليت مى‏گفت.خاطر غمين زهرا را تسلى مى‏بخشيد و ازمقام و منزلت پدرش، حوادثى كه بعد از رحلت او بر فرزندانش‏وارد مى‏گرديد، خبر مى‏داد. اميرمومنان(ع) آنچه جبرئيل مى‏گفت‏به‏رشته تحرير در مى‏آورد. مجموع اين سخنان «مصحف فاطمه‏» را شكل‏مى‏دهد.

اين جهت نيز به شان و منزلت نبوت ارتباط ندارد; زيرا در قرآن‏كريم از حضرت مريم و سخن گفتن جبرئيل با او ياد مى‏كند. بااينكه آن حضرت پيامبر نبود. امام خمينى در اين زمينه مى‏نويسد:

در قرآن كريم آياتى هست كه دلالت مى‏كند بر آنكه اشخاصى كه‏پيغمبر نبودند، ملائكه; بلكه جبرئيل را ديدند و با او سخن‏گفتند. ما نمونه‏اى از آن را اينجا ياد مى‏كنيم: (اذ قالت‏الملائكه يا مريم ان الله اصطفيك و طهرك واصطفيك على نساءالعالمين) (سوره آل عمران، آيه 42) يعنى چون ملائكه گفتند به‏مريم كه خدا تو را برگزيده و پاكيزه كرده و فضيلت داد برزنهاى جهان، پس از آن خداى تعالى حكايت مريم را نقل مى‏كند از«آيه 44» بسيارى از حالات عيسى مسيح و معجرات او را ملائكه‏براى مريم نقل مى‏كند و از غيب به او اخبار مى‏دهند; و در سوره‏مريم (آيه 17) مى‏گويد: (فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشراسويا); و قضيه مراوده ملائكه و جبرئيل با مريم در بسيارى ازآيات قرآن مذكور است و خبرهايى كه از غيب به او دادند، خداوندنقل مى‏كند.

آمدن جبرئيل نزد حضرت صديقه از عظمت و تعالى روحى و اوج معنوى‏آن بزرگوار حكايت مى‏كند; زيرا در باره كيفيت ايجاد رابطه‏جبرئيل و فرشتگان با انسان دو نظريه است. نظريه‏اى كه فلاسفه‏برآن تاكيد دارند، اين است كه مى‏گويند: انسان تا در طبيعت وماده است، در حجاب است و نمى‏تواند به ملا اعلى دست‏يابد. همين‏كه خود را از معاصى و لذات و تعلقات نفسانى آزاد ساخت، نورمعرفت و ايمان به خدا و ملكوت اعلى در قلبش تجلى مى‏كند.

اين نور در بالاترين مرتبه خويش همان جوهر قدسى است كه دراصطلاح فلاسفه عقل فعال و در زبان شريعت نبوى روح قدسى ناميده‏مى‏شود. با ظهور اين نور، آنچه در آسمانها و زمينهاست‏برايش‏روشن مى‏گردد. و حقايق اشيا را مى‏بيند، همان گونه كه نور مادى‏را در صورتى كه حجاب نباشد مشاهده مى‏كند. در اين زمينه به‏آياتى نيز استشهاد شده است; براى نمونه خداوند مى‏فرمايد:

(و طبع على قلوبهم فهم لايفقهون) بر دلهاى آنها مهر زده شده،پس آنان چيزى نمى‏فهمند.

(بل ران على قلوبهم ماكانوا يكسبون) گناهانى كه انجام دادندبر دلهاى آنان غلبه كرده است.

پس از آنكه فرد از اين حجابها دور شد، باطن او معراج معنوى‏خويش را آغاز مى‏كند; سر ملكوت بر او آشكار شده، آيات بزرگ‏خداوند را مشاهده مى‏كند. چنانكه خداوند مى‏فرمايد:

(لقد راى من آيات ربه الكبرى) سپس همين روح قدسى در روح بشرى‏و دنيايى‏اش تاثير مى‏نهد. و حقايقى كه شهود كرده، در حواس‏ظاهرى مانند بينايى و شنوايى متمثل آشكار مى‏سازد. بدين ترتيب،شخص حقايق ملكوتى را، كه در آن عالم حقيقى خارجى و مشخص است،به صورت محسوس مشاهده مى‏كند.

بر اساس اين نظريه، تكامل و عروج معنوى و روحى انسان سبب‏ارتباط با حقايق ملكوت مى‏شود.

نظريه دوم اين است كه روح ولى يا پيامبر سبب نزول فرشتگان‏نيست، بلكه خداوند فرشته را مامور مى‏كند در پيشگاه ولى خداقرار بگيرد و مسايل را بازگويد. ظواهر ادله نيز بر درستى اين‏نظر گواهى مى‏دهد. بر اساس اين نظريه، تا ظرفيت معنوى و تناسب‏روحى كامل بين ولى الهى و فرشته نباشد، اين نزول ممكن نخواهدشد. قرآن كريم در اين زمينه مى‏فرمايد:

(الله اعلم حيث‏يجعل رسالته) (انعام، 124) خداوند آگاه‏تر است‏كه پيامبرى و رسالت‏خويش را در كدامين جايگاه قرار دهد.

در شان نزول اين آيه مى‏خوانيم كه: وليد ابن مغيره مى‏گفت: چون‏ثروتمند هستم و سن بيشترى دارم، بايد بر من وحى نازل شود.

خداوند متعال مى‏فرمايد: شايستگى‏ها را خداوند مى‏داند. براى اين‏در آيه ديگر صبر و يقين را عامل وصول به مقام امامت معرفى‏مى‏نمايد و مى‏فرمايد:

(و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانو بآياتنايوقنون) (سجده، 34) از آنان پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان‏ما هدايت مى‏كنند; و اين بدان سبب است كه آنان صبر پيشه كردندو به آيات ما يقين داشتند.

امام خمينى(ره) در اين زمينه مى‏فرمايد: مساله آمدن جبرئيل‏براى كسى يك مساله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براى‏هركسى مى‏آيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است‏بين‏روح آن كسى كه جبرئيل مى‏خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح‏اعظم است. چه ما قابل بشويم به اين كه قضيه تنزيل، تنزل‏جبرئيل، به واسطه روح اعظم خود اين ولى است‏يا پيغمبر است، اوتنزيل مى‏دهد او را و وارد مى‏كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه‏خير، حق تعالى او را مامور مى‏كند كه برو و اين مسايل را بگو.

چه آن قسم بگوييم كه بعضى اهل نظر مى‏گويند. و چه اين قسم‏بگوييم كه بعض از اهل ظاهر مى‏گويند تا تناسب ما بين روح اين‏كسى كه جبرئيل مى‏آيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است‏نباشد امكان ندارد اين معنا... . اين فضيلت را من بالاتر ازهمه مى‏دانم كه براى غير انبياعليهم السلام آن هم نه همه انبيابراى طبقه بالاى ابيناعليهم السلام و بعضى از اوليايى كه دررتبه آنها هست، براى كسى ديگر حاصل نشده.

Publish Post
اميد آنكه پر

Tuesday 5 May, 2009

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين، و الصلاة و السلام على خير خلقه محمد

حقيقت عبادت تعظيم و طاعت خدا و چشم پوشى از غير ست،بزرگترين فضيلت نفس ستايش مقام الوهيت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرايط خاص خود انجام شود مقام بسيار بزرگ و افتخار آميزى است چنانكه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بوسيله كلمه عبد تجليل شده و قبل از عنوان رسالت عبوديت او قيد گرديده است: اشهد ان محمدا عبده و رسوله. براى سير مراتب كمال بهترين وسيله پيشرفت،تهذيب و تزكيه نفس است كه راه عملى آن با عبادت حقيقى صورت ميگيرد.انجام عبادت تنها براى رفع تكليف نيست بلكه وسيله نمو عقل،و موجب تعديل و تنظيم قواى وجودى است كه نفس را از آلودگيهاى مادى باز ميدارد،بهترين وجه عبادت انجام امرى است كه بدون ريا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در اين شرايط است كه صفت تقوى ظهور ميكند و بدون آن انجام عبادات مقبول نيفتد. تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانيت و بقاء است و ايمانيكه بزيور تقوى آراسته شود ايمان حقيقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله يقين ميرساند. با توجه بنكات معروضه،على عليه السلام در ايمان و تقوى و زهد و عبادت و يقين منحصر بفرد بود در اينمورد پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى كفة و وضع ايمان على فى كفة لرجح ايمان على (1) . يعنى اگر آسمانها و زمين در يك كفه ترازو و ايمان على در كفه ديگر گذاشته شوند بطور حتم ايمان على بر آنها فزونى ميكند. على عليه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت ميكرد زيرا عبادت او براى رفع تكليف نبود بلكه او محب حقيقى بود و جز جمال دلرباى حقيقت چيزى در نظرش جلوه‏گر نميشد. على عليه السلام در تقواى دينى و عبادت چنان كوشا بود كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ كسانى كه از تندى على عليه السلام در نزد وى گله ميكردند فرمود:على را ملامت نكنيد زيرا او شيفته خدا است (2) ! على عليه السلام هنگاميكه مناجات ميكرد و مشغول نماز ميشد گوشش نمى‏شنيد و چشمش نميديد و زمين و آسمان،دنيا و مافيها از خاطرش فراموش ميشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقيقت معطوف ميداشت چنانكه مشهور است در يكى از جنگها پيكان تيرى بپايش فرو رفته و بقدرى دردناك بود كه نميتوانستند آنرا بيرون بياورند وقتيكه بنماز ايستاد بيرون كشيدند و او متوجه نشد! على عليه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا ميلرزيد و لرزش خفيفى وجود مباركش را فرا ميگرفت و چون در محراب عبادت ميايستاد رعشه بر اندامش ميافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شريفش جارى ميشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش هميشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گويد، هو البكاء فى المحراب ليلا هو الضحاك اذا اشتد الضراب يعنى او در محراب عبادت بشدت گريان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء كه يكى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله است گويد در شب تاريكى‏از نخلستانى عبور ميكردم آواز كسى را شنيدم كه با خدا مناجات ميكرد چون نزديك شدم ديدم على عليه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى كردم و ديدم كه او با خوف و خشيت تمام با آهنگ حزين مناجات ميكرد و از ترس آتش سوزان جهنم گريه مينمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مينمود و آنقدر گريه كرد كه بى حس و حركت افتاد!گفتم شايد خوابش برده است نزديكش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تكان دادم حركت نكرد گفتم حتما از دنيا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا عليها السلام رسانيدم فرمود مگر او را چگونه ديدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه عليها السلام گفت او نمرده بلكه از خوف خدا غش نموده است (3) . على عليه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نيز انجام ميداد و هيچوقت نماز شب آنحضرت ترك نميشد حتى در موقع جنگ نيز از آن غفلت نمى‏نمود،در ليلة الهرير نزديكى‏هاى صبح بافق مينگريست ابن عباس پرسيد مگر از آنسو نگرانى داراى آيا گروهى از دشمنان در آنجا كمين كرده‏اند؟فرمود نه ميخواهم ببينم وقت نماز رسيده است يا نه! حضرت على بن الحسين عليهما السلام كه از كثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بكلمه سجاد و زين العابدين ملقب شده بود در برابر سؤال ديگران كه چرا اينقدر مشقت و رنج بر خود روا ميدارى فرمود: و من يقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟ كيست كه بتواند مثل جدم على عليه السلام عبادت كند؟ ابن ابى الحديد بنحو ديگرى اين مطلب را بيان كرده و مينويسد بعلى بن الحسين عليهما السلام كه در مراسم عبادت بنهايت رسيده بود عرض كردند كه عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه ميزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله عليه و آله است (4) . از ام سعيد كنيز آنحضرت پرسيدند كه على عليه السلام در ماه رمضان بيشتر عبادت ميكند يا در ساير ماه‏ها؟ كنيز گفت على عليه السلام هر شب با خداى خود به راز و نياز مشغول است و براى او رمضان و ديگر اوقات يكسان است. وقتى كه آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طليعه فجر افكند و فرمود اى صبح تو شاهد باش كه على را فقط اكنون(بحكم اجبار) دراز كشيده مى‏بينى! ابن ابى الحديد گويد عبادت على عليه السلام بيشتر از عبادت همه كس بود زيرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نيز نمازش ترك نميشد،او عالمى بود با عمل كه نوافل و ادعيه و تهجد را بمردم آموخت. على عليه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاك و توجه تام ميايستاد و براز و نياز مشغول ميشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص ديگر نبود زيرا هر كسى بنا بهدف خاصى كه دارد خدا را عبادت ميكند چنانكه خود آنحضرت فرمايد: ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد،و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار (5) . يعنى گروهى از مردم خدا را از روى ميل و رغبت(باميد نعمتهاى بهشت) بندگى كردند پس اين نوع عبادت عبادت تاجران است،عده اى هم از ترس(آتش دوزخ) خدا را عبادت كردند اين هم عبادت بندگان است و گروهى ديگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت كردند و اين عبادت آزادگان است . و خود آنحضرت به پيشگاه خداى تعالى عرض ميكند: الهى ما عبدتك طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتك مستحقا للعبادة. خدايا من ترا بطمع بهشت و يا از ترس جهنم عبادت نميكنم بلكه ترا مستحق‏و سزاوار پرستش يافتم. هر فردى حتى هر ذير وحى بنا بغريزه حب ذات هميشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها على عليه السلام بود كه عبادت را بدون جلب نفع(بهشت) و دفع ضرر(دوزخ) صرفا براى خداوند بجا ميآورد!و اينگونه خلوص در عبادت از يقين او سرچشمه ميگرفت يقينى كه بالاتر از آنرا نميتوان پيدا نمود زيرا آنجناب بمرحله نهائى يقين رسيده بود چنانكه خود فرمايد:لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا!اگر پرده برداشته شود من چيزى بيقين خود نميافزايم! على عليه السلام خود را مانند موجى در اقيانوس حقيقت مستغرق ساخته بود و تمام فكر و ذكر و حركات و سكنات او همه از حقيقت خواهى وى حكايت ميكرد. على عليه السلام در تزكيه و تهذيب نفس،و سير مراتب كماليه وجود يگانه و بى‏نظير و لوح ضميرش چون جام جهان نما بود،او به هر چه نگاه ميكرد خدا را ميديد چنانكه فرمود: ما رايت شيئا الا رايت الله قبله و معه و بعده. چيزى را نديدم جز اينكه خدا را پيش از آن و با آن و پس از آن مشاهده كردم. على عليه السلام ميفرمود:لم اعبد ربا لم اره.عبادت نكردم بخدائى كه او را نديدم!پرسيدند چگونه خدا را ديدى؟فرمود با چشم دل و بصيرت،نه باغ ديده ظاهرى. بچشم ظاهر اگر رخصت تماشا نيست‏ نه بسته است كسى شاهراه دل‏ها را على عليه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستى خود را ملزم بخضوع و خشوع ميديد و دعاها و مناجاتهاى او روشنگر اين مطلب است. دعاى كميل كه بيكى از اصحاب خود(كميل بن زياد) تعليم فرموده است يكى از شاهكارهاى روح بلند و ايمان قوى و يقين ثابت آنحضرت است كه در فقرات آن معانى عالى و بديع در قالب الفاظى شيوا و عباراتى كاملا رسا ريخته شده است،گاهى در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا اميد گشته و زمانى قدرت و جبروت خدا چنان بيم و هراسى در دل او افكنده است كه بى اختيار بحال تضرع و خشوع افتاده‏است.همچنين دعاى صباح و نيايشهاى ديگر وى كه هر يك حاوى مراتب سوز و گداز بيم و اميد،توجه و خلوص او ميباشد. وقتى ضرار بن ضمره بر معاويه وارد شد معاويه گفت على را برايم وصف كن!ضرار پس از آنكه شمه‏اى از خصوصيات اخلاقى آنحضرت را براى معاويه بيان نمود گفت شبها بيدارى او بيشتر و خوابش كم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن ميكرد و جانش را در راه خدا ميداد و در پيشگاه كبريائى او اشك ميريخت و خود را از ما مستور نميداشت و كيسه‏هاى طلا از ما ذخيره نمى‏نمود،براى نزديكانش ملاطفت و بر جفا كاران تند خوئى نميكرد،موقعيكه شب پرده ظلمت و تاريكى ميافكند و ستارگان رو بافول مينهادند او را ميديدى كه در محراب عبادت دست بريش خود گرفته و چون شخص مار گزيده بخود مى‏پيچيد و مانند فرد اندوهگينى(از خوف خدا) گريه ميكرد و ميگفت اى دنيا!آيا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود ميسازى؟هيهات مرا بتو نيازى نيست و ترا سه طلاق داده‏ام كه ديگر مرا بر تو رجوعى نيست!سپس ميفرمود آه از كمى توشه و دورى سفر و سختى راه!معاويه گريه كرد و گفت اى ضرار بس است بخدا سوگند كه على چنين بود خدا رحمت كند ابو الحسن را! (6) . عبادت على عليه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام ساير فرايض مذهبى نبود بلكه تمام حركات و سكنات او عبادت بود زيرا در حديث آمده است كه(انما الاعمال بالنيات) و چون نيت آنجناب در تمام حركات و سكناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب ميشود و اين خود يكى از موجبات تفوق و فضيلت وى بر همگان ميباشد . پى‏نوشتها

Friday 1 May, 2009

روایات نقل شده از زینب کبری علیهاالسلام

در باره شخصیت روایی حضرت زینب علیهاالسلام، علمای بزرگی سخن گفته‏اند؛ از جمله: ابوالفرج اصفهانی می‎گوید: زینب عقیله دختر علی ‏بن ابی‏طالب، مادرش‏ فاطمه دختر رسول خداست و او همان كسی است كه ابن‏عباس از او كلام حضرت فاطمه (علیه‌السلام) را در فدك نقل می‏كند و می‏گوید: حدیث كرد مرا عقیله ما زینب دختر علی (علیه‌السلام)... در انساب الطالبیین می‏خوانیم: زینب كبری دختر امیرمومنان (علیه‌السلام) كه كنیه‏اش ‌ام الحسن بود، از مادرش زهرا (علیهاالسلام) روایت می‏كرد. مرحوم سید نورالدین جزایری، در خصائص الزینبیه، ویژگی موثقه ‏بودن زینب را طرح می‏كند و می‏نویسد: «از جمله القاب آن محترمه ‏"موثقه‏"(مورد اعتماد) است، كه آن مكرمه مورد وثوق خلاق عالم و حضرت سیدالشهدا، و حضرت سجاد (علیهماالسلام) بوده‏اند و لذا حافظ ودایع الهیه و اسرار محمدیه بوده، بلكه محل وثوق كلیه مردم بوده ‏و لذا حضرت سیدالساجدین (علیه‌السلام) هر وقت ‏بیان اخبار و احادیث می‏فرمود و می‏خواست كه در اذهان مردم جای گیرد و از او بپذیرند، به ‏عمه‏اش اسناد می‏داد و از آن مخدره نقل می‏فرمود و كذالك ابن ‏عباس با این كه مقبول القول بود، مع ذالك می‏گفت: «حدثتنا عقلیتنا.» آیة الله خویی می‏نویسد: از مادرش سلام الله علیها روایت ‏می‏كند. و جابر فقیه(1) و عباد عامری از او روایت می‏كنند. این همه نشان از اوج مقام ‏روایی حضرت زینب (علیهاالسلام) دارد كه متاسفانه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. گواهی می‏دهم كه پدرم، محمد، بنده و فرستاده اوست. پیش از آن‏ كه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیغمبری تشریف انتخاب ‏بخشید و به نامی نامید كه سزاوارش بود و این هنگامی بود كه ‏آفریدگان از دیده نهان بودند و در پس پرده‏ی بیم نگران و در پهنه‏ی بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان كار همه‏ كارها را دانا بود و بر دگرگونی‏های روزگار محیط، بینا و به ‏سرنوشت هر چیز، آشنا. باید توجه داشت كه ارزش روایات نقل شده از حضرت زینب (علیهاالسلام) فراتر از روایاتی است كه راویان دیگر نقل كرده‏اند، زیرا این بانوی ‏بزرگ خود عالمه‏ای غیر معلمه بود و روایاتی را كه نقل می‏كرد، بی هیچ شبهه‏ای، معتبر و مستنداند. حتی روایت‏هایی كه در سنین‏ كودكی از او نقل شده‏اند. این بانوی بزرگوار كه پنج سال قبل از وفات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به دنیا آمد، از مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام)، پدرش ‏علی (علیه‌السلام)،اسمأ بنت عمیس، و‌ ام ایمن روایت نقل می‏كرد. شمار راویان از وی بسیارند كه می‏توان به: علی ‏بن حسین ابوبكر با این سند: محمد بن زكریا، جعفر بن محمد بن عماره ‏كندی، پدرش، حسین بن صالح، دو مرد از بنی‏هاشم، از حضرت ‏زینب (علیهاالسلام) دختر علی (علیه‌السلام) روایت كرد كه زینب علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: ... و نحنُ وسیلتهُ فی‏ خلقهِ و نحنُ خاصته و محل ‏قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه انبیائه...»؛ «ما وسیله‏ ارتباط خدا با مخلوق‏های او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاكی‏ها، ما راهنماهای روشن خداییم و وارث پیامبران او هستیم‏.»ابی‏حجاف (از محمد بن عمر بن حسن)، از زینب، به نقل از فاطمه علیهاالسلام و اشجع، بلید بن سلیمان (از ابی‏حجاج، محمد بن عمرو هاشمی) از زینب دختر علی (علیه‌السلام) نقل كرد كه فاطمه علیهاالسلام فرمود: «قالت فاطمه علیهاالسلام: ان رسول الله قال لعلی اما انك یابن ‏ابی‏طالب و شیعتك فی‏الجنه‏»، «و سَیجی‏ء اقوام ینتحلون حبكَ ثم‏ یمرقونَ مِنَ الاسلامِ كما یمرق السهم مِن الرمیه»؛ رسول خدا به ‏علی (علیه‌السلام) فرمود: «ای پسر ابوطالب! همانا تو و رهروان تو در بهشت‏اند و به زودی قومی می‏آیند كه از دوستی تو سخن می‏گویند. آنگاه از اسلام فرار می‏كنند، مانند پرت شدن تیر از كمان.»روایتی مشهور به «فاطمیات‏» در باب دوست داشتن آل محمد كه با این اسناد نقل شده است: «... عن فاطمه بنت السجاد علی بن الحسین زین العابدین (علیه‌السلام) عن ‏فاطمه بنت ابی عبدالله الحسین (علیه‌السلام) عن زینب بنت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) عن فاطمه بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) قالت: الا مَن ماتَ عَلی حُب آل محمد ماتَ شهیداً»؛ «آگاه باشید هر كسی كه ‏بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید است.» یكی دیگر از احادیثی كه حضرت زینب علیهاالسلام نقل كرد، خطبه طولانی حضرت ‏زهرا علیهاالسلام در مسجد مدینه است. حدیثی كه در متن آن ده‏ها حدیث ‏درخشنده وجود دارد و بسیاری از احادیثی كه از حضرت فاطمه علیهاالسلام نقل می‏شود، مربوط به همین حدیث طولانی است. ما برای اختصار تنها به ترجمه بخشی از آن بسنده می‏كنیم. علاقه‏مندان را به‏ مطالعه منابع آن ارجاع می‏دهیم. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تاویل كتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجت‏های آن آشكار و آنچه در باره ماست، پدیدار و برهان آن روشن و از تاریكی گمان به كنار و آوای آن ‏در گوش، مایه آرام و قرار. «در این روز حضرت زهرا علیهاالسلام چادر به سر كرد و با همراهی جمعی ‏از بانوان وارد مسجد شد. ابوبكر و عده‏ای از مهاجران و انصار حاضر بودند. به احترام آن بانو پرده سفیدی آویختند. قبل از آغاز سخن، ناله‏ی جانسوزی كرد كه بسیاری از حاضران گریستند و پس از آن كه مردم آرام گرفتند، فاطمه علیهاالسلام فرمود: شكر نعمت: «ستایش خدای را بر نعمت‏هایی كه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشه نیكو كه در دل نگاشت. سپاس بر نعمت‏های فراگیر كه از چشمه لطفش جوشید و عطاهای فراوان كه بخشید و نثار احسان كه ‏پیاپی بخشید. نعمت‏هایی كه از شمار افزون است و پاداش آن از توان بیرون و درك نهایتش، نه در حد اندیشه ناموزون. سپاس را مایه فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود و به خاطر در خواست پیاپی، بر عطای خود افزود.بعثت، صعود از ذلت ‏به اوج عزت: در آن هنگام شما مردم بر كنار مغاكی(گودی و گودال، شیار و جای پست و گود) از آتش بودید خوار و در دیده همگان بی‏مقدار. لقمه هر خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب ‏هر رونده بودید. نوشیدنی‏تان آب گندیده و ناگوار، خوردنی‏تان ‏پوست جانور و مردار بود. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه ‏و همجوار تا آن كه خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاك ‏مذلت ‏برداشت و سرتان را به اوج رفعت ‏برافراشت. علی (علیه‌السلام) كیست؟ پس از آن همه رنج‏ها كه دید و خستگی كه تحمل كرد، رزم‏آوران ‏ماجراجو و سركشان درنده‏خو و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت فروش، از هر سو به وی تاختند و با او نرد مخالفت‏ باختند. هرگاه آتش كینه افروختند، آن را خاموش ساخت‏ و گاهی كه گمراهی سر برداشت، یا مشركی دهان به بیهودگی گشاد، برادرش، علی را در كام آنان انداخت. علی باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و كار آنان را با دم شمشیر یكسره كرد. او این رنج را برای خدا می‏كشید و برای تحقق اوامر خدا تلاش می‏كرد و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را می‏دید و سروری ‏اولیای خدا را می‏خرید. همواره دامن به كمر زده نصحیت كننده، تلاش و كوشش كننده بود. فرمود می‏ خواری نكنند تا تن و جان از پلیدی پاك سازند و زنان ‏پارسا را تهمت نزنند تا خویش را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع كرد تا راه عفت پویند و شرك را حرام فرمود تا به اخلاص، طریق یكتاپرستی جویند. نفاق رخ نمود: اما شما در آن روزها در زندگی راحت، آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید. وقتی خدای تعالی همسایگی پیغمبران را برای ‏رسول خویش گزید، دورویی آشكار شد و كالای دین بی‏خریدار. و گمراهی دعوی‎دار و هر گمنامی سالار و هر یاوه‏گویی در كوی و برزن و در پی‏ گرمی بازار. شیطان از كمینگاه خود سر برآورد و شما را به خود دعوت كرد و دید چه زود سخنش را شنیدند و سبك در پی ‏او دویدند و در دام فریبش خزیدند و به آواز او رقصیدند... .» (علیه‌السلام)، ابن عباس، محمد بن عمر، عطأ بن سائب، فاطمه بنت الحسین، محمد بن جابر، عباد عامری و ... اشاره كرد.